سینماگرافی

نقد و بررسی، خبر از سینما و تلویزیون

سینماگرافی

نقد و بررسی، خبر از سینما و تلویزیون

بایگانی

نقد و بررسی فیلم سینمایی Memento 2000

يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۲۳ ق.ظ

Image result for memento


مشخصات فیلم:

ممنتو (به انگلیسی: Memento) فیلمی نئو نوآر و روانشناسانه به کارگردانی کریستوفر نولان و محصول سال ۲۰۰۰ است. نولان فیلم‌نامه را بر پایهٔ داستان کوتاهی از برادرش، جاناتان نوشته است.گای پیرس، کری-ان ماس و جو پانتولیانو در این فیلم بازی کرده‌اند. ممنتو شامل سکانس‌های سیاه و سفید می‌باشد که روایت آن‌ها خطی است و سکانس‌های رنگی که وقایع به صورت برعکس (از آخر به اول) در آن‌ها روایت می‌شود. در آخر داستان این دو نوع روایت‌ها به هم پیوند می‌خورد.

ممنتو در ۵ سپتامبر ۲۰۰۰ در جشنواره فیلم ونیز اکران شد و مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. منتقدین ساختار بی‌همتای روایت غیرخطی فیلم را ستودند. فیلم در گیشه هم موفق بود و جوایز و نامزدی‌های بسیاری دریافت کرد، از جمله نامزدی جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه غیراقتباسی و بهترین تدوین فیلم. از این فیلم به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های دهه ۲۰۰۰ میلادی یاد می‌شود.

داستان

لئونارد شلبی (گای پیرس) بر اثر یک اتفاق، حافظه کوتاه مدت خود را از دست می‌دهد و با کمک یادداشت‌ها، خالکوبی‌ها و عکس‌هایش سعی می‌کند کسی که همسرش را کشته است پیدا کند و انتقام بگیرد.

نقد و بررسی: بهنام کیوان


راستش من هم دفعه اول که فیلمو دیدم گیج شدم اما داستان رو فهمیدم. داستان که مشخص و سر راسته ولی عدم توالی سکانسها آدمو گیج می کنه ، یعنی آخر هر سکانس رو که می بینی باید چند لحظه فکر کنی و اول سکانس قبلی یادت بیاد.
همونطور که احتمالا فهمیدید داستان فیلم اینطوریه که ظاهرا یک شب دو تا دزد ناشی وارد خونه لئونارد (گای پیرس) می شن، و بر اثر حادثه ای که دیدید لئونارد به سرش ضربه می خوره و حافظه کوتاه مدت خودش رو از دست می ده و به زنش هم تجاوز می شه. در ضمن حافظه لئونارد تا قبل از این حادثه از بین نمی ره و فقط از بعد حادثه هستش که فراموشی می گیره.زنش توی مدتی که لئونارد تحت درمان بوده ازش پرستاری می کرده و تمام اتفاقاتی که لئونارد توی سکانسهای سیاه و سفید در مورد شخصی به نام سامی و زنش تعریف می کرده در واقع سرگذشت خود لئونارد و زنش بوده. بعد از کشتن زنش، لئونارد بدلیل فراموشی و بدلیل اینکه این شکل از واقعیت رو دوست نداشته داستان خودش رو تغییر می ده و به داستان سامی تبدیلش می کنه از جمله کشتن زن خودش بوسیله تزریق انسولین به دلیل مسایلی که حتما دیدید.
ولی چون لئونارد حافظه کوتاه مدت نداره تمام این اتفاقات یادش می ره و آخرین چیزی که یادش می آد حادثه اون شبه و تصور این که زنش توی اون حادثه کشته شده. بنابراین به فکر انتقام گرفتن می افته، البته لازم به ذکره که به علت کافی نبودن مدارک، پرونده اون حادثه که منجر به فراموشیه لئونارد شد بسته می شه و کسی هم مجازات نمی شه.
بعد از کشته شدن زن لئونارد به وسیله انسولین، لئونارد به فکر انتقام واهی می افته و تصمیم می گیره برای اینکه چیزهای مهم و حیاتی یادش نره اونارو روی بدنش بنویسه از جمله اینکه به زنش تجاوز شده و به قتل رسیده و اون باید انتقام زنش رو بگیره. و سایر مدارک و چیزهایی که باید یادش بمونه رو ازش عکس می گیره و سایر موارد ....
بعد از اینکه لئونارد هدف اصلی زندگیشو با حک کردن رو بدنش به خاطر سپرد با پلیسی آشنا می شه به نام تدی . تدی همون پلیسی هست که در جریان تحقیقات حادثه اون شب خونه لئونارد حضور داشته و ابتدا بدلیل دلسوزی تصمیم می گیره به لئونارد کمک کنه تا اون دزدها رو پیدا کنه و انتقام بگیره برای همین هم مدارکی رو برای لئونارد می فرستاده تا لئونارد بتونه از طریق اونا به هدفش برسه و سرانجام هم لئونارد به هدفش می رسه و دزد اصلی رو پیدا می کنه و می کشه که ما این قسمت رو تو فیلم نمی بینیم و فقط از زبون تدی می شنویم. بعد از این اتفاق تدی به این فکر می افته که از لئونارد سوء استفاده کنه. اون تمام مدارک و عکسهایی که لئونارد از کشتن دزد داشته بر می داره و لئونارد هم این اتفاق از ذهنش پاک می شه و مدارکی هم نداره که یادش بیاد بنابراین آخرین چیزی که یادش می آد اتفاق اون شب هستش و فکر انتقام و در واقع این جا نقطه شروع فیلم هست که لئونارد توی هتل از خواب بلند می شه و یه انجیل توی کشوی میز هتل پیدا می کنه.
تدی هم این وسط از لئونارد برای معاملات قاچاقش و کشتن افرادی که باید توی این جریان می مردن استفاده می کرده به این بهانه که این افراد همونایی هستن که زنش رو کشتن .. از جمله نفر آخری که اسمش رو تو فیلم یادم نیست و همون قاچاقچی مواد هستش که لئونارد می کشتش و لباسش رو می پوشه و با دوست دخترش هم اون جریانات رو داره. و لئونارد ظاهرا چندبار به همین شیوه قاتل زنش رو با مدارک تدی کشته و دوباره یادش رفته که دست آخر هم خیاط توی کوزه می افته و نوبت خود تدی می شه که نقش قاتل همسر لئونارد رو بازی کنه و بمیره و این جریان انتقام ٬حدش به سمت بینهایت ٬ تعریف نشده می شه ظاهرا و ادامه داره.
و اما اینکه ساختار فیلم چه جوریاست. در حالت کلی فیلم از آخر شروع می شه و می آد به سمت اول. ولی چیزی که باعث گیج شدن بیننده می شه روایتهایی هست که به صورت سیاه و سفید نشون داده می شه که این سکانسهای سیاه و سفید برعکس سکانسهای رنگی از اول به سمت آخر می ره !
اگر فیلم تماما به این صورت بود که از سکانس آخر می رفت به سمت سکانس اول ٬ خیلی پیچیده نمی شد و همه می فهمیدن .مثل غزل معکوس آینه ای که من توی تاپیک شعر نوشتم.

Image result for memento
ولی کار هوشمندانه ای که نولان کرده اینه که اومده نصفه اول فیلم رو از بقیه فیلم جدا کرده و به صورت سیاه و سفید در آورده.. و نصفه دوم رو به صورت رنگی ٬ معکوس پخش کرده یعنی از سکانس آخر به اول و برای اینکه مخ بیننده رو به کار بگیره اون نصفه اول رو با ترتیب درست (از اول به آخر) وسط اون سکانسهای رنگی پخش کرده !
در واقع فرض می کنیم سکانسهای فیلم به صورت مرتب و آدمیزادی از ۱ تا ۱۵ باشه
و سکانسهای ۱ تا ۷ سیاه و سفید و ۸ تا ۱۵ رنگی باشه. اونوقت ترتیب پخش این سکانسها در فیلم به این صورته (از راست به چپ):
۱۵ - ۱ - ۱۴ - ۲ - ۱۳ - ۳ - ۱۲ - ۴ - ۱۱ - ۵ - ۱۰ - ۶ - ۹ - ۷ - ۸
یک دلیل این کار به نظرم اینه که بیننده نیاد کلک بزنه و فیلم رو از آخر به سمت اول ببینه چون در این صورت یه فیلم درام-اکشن با داستان معمولی از آب در می آد . برای همین اومده اون قسمتهای سیاه سفید رو پخش کرده که نشه فیلم رو به ترتیب از آخر دید و یه ذره ذهن رو به کار انداخت. البته بیننده های سمج حتما یه این کاری که من کردم رو هم کردن ٬ من یه بار اول قسمتهای سیاه و سفید رو به ترتیب از اول تا آخر دیدم بدون اینکه قسمتهای رنگی وسطش رو ببینم ( رنگی ها رو می زدم بره جلو)‌ یعنی از ۱ تا ۷ بعدش که تموم شد اومدم از آخر به سمت اول سکانسهای رنگی رو دیدم ( فیلم رو سکانس به سکانس می زدم عقب)‌ یعنی از ۸ تا ۱۵ اینجوری بود که داستان دستم اومد و نیازی هم به نقد های اینترنتی نشد خدارو شکر.
یه چیز جالبی که پیش اومد تو پروسه دیدن این فیلم ٬ زمانی بود که داشتم فکر می کردم با خودم که حالا این چه مرضیه که آدم یه فیلم رو این شکلی نشون بده و درگیری ذهنی رو به این حالت ایجاد کنه ( یعنی در گیری ذهنی ظاهری نه معنایی) ٬ نکته جالبی که به ذهنم رسید از این قرار بود ٬ اگر دقت کرده باشی توی یک سکانس مسوول هتل به لئونارد می گه تو شرایط جالبی داری ٬ من همیشه از گذشتم خبر دارم ولی از آیندم خبر ندارم ولی تو بر عکسی ٬‌ تو از گذشتت خبر نداری ولی از آیندت خبر داری ( دقت کنیم که لئونارد به خاطر شرایط خاصی که داره تمام آیندش در گرفتن انتقام زنش خلاصه می شه و آینده دیگه ای نداره چون گذشته و حالی نداره که باهاش آینده دیگه ای بسازه ٬ لذا تنها آینده ای که داره و محتمل هم هست انتقام گرفتنه که چند بارم این کار رو انجام داده و ظاهرا بازم انجام می ده). پس لئونارد فردی هستش که گذشتش رو نمی دونه ولی آیندش رو می دونه . و ما با دیدن فیلم به این شیوه ساختاری به طرز ماهرانه ای دقیقا توی شرایط لئونارد قرار داده می شیم. به این معنی که با دیدن هر صحنه فیلم چون سکانس بعدی رو اول دیدیم پس همیشه در طول فیلم اتفاقی که جلوتر رخ می ده رو می دونیم ولی اینکه قبلش چه اتفاقی افتاده رو نمی دونیم و باید تا آخر فیلم صبر کنیم تا پی به گذشته ببریم در حالیکه آینده رو اول فیلم دیدیم. با این اوصاف دقیقا همون حالت گیجی و تعجب رو که لئونارد در درک وقایع تجربه می کنه ما هم تجربه می کنیم با این تفاوت که ما حافظه کوتاه مدتمون سالمه و می تونیم تجزیه تحلیل کنیم. و به نظر من شاهکار کریستوفر نولان و راز جاودانه این فیلم همین انتقال مستقیم حس شخصیت فیلم به بیننده هست

نقد و بررسی: بهنام کیوان

  • REBIN

نظرات  (۲)

ممنون.عالی بود نقدتون
ایول ✌

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی